جمله های ماندگار اقا هومان
مامان حونی من با اولین روزی که رفتی مهد ویروس سرماخوردگی رفت توی تنت و از روز دوم کاملا خودش رو نشون داد ،من که خیلی نگران حالت بودم و دیدم اوضاع داره جدی میشه به شما گفتم باید زنگ بزنم از دکتر وقت بگیرم،شما یهو زدی زیر گریه و تو گریه هات بم گفتی نهههه زنگ نزن،دکتر نمااااممم. و. در حالی که سرت رو فرو کرده بودی تو بالش ادامه داد: استراحت میکنم خودم خوب میشششمممم. من که هم خندم گرفته بود هم سعی میکردم خندم رو نبینی که بیشتر ازین ناراحت نشی از شما پرسیدم چرا میترسییی؟ شما گفتی دکتر امپول میزنه،زیاد زیاد زیااااد من خیلی تعجب کردم اخه قبلا همچین چیزی برات تعریف نکرده بودم وبجز. اومبتری که ازت تست خون گرفته بودیم ینی حدود. ۶ماه پیش خاطره ...