هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا

سفر به لاهیجان

خب عشقمممم، نوبت میرسه به سفر چند روزه ما به لاهیجان، هومان خوبم، همونطور که در جریانی (هیچ چیز رو نمیشه ازت مخفی کرد) عزیز جون یه جراحی داشت هفته پیش و ما نتونستیم زودتر بش سر بزنیم(بابایی حسابی مشغول پروژه ساخت و سازه) تا بالاخره یک مهر 95 تونستیم حرکت کنیم به سمت لاهیجان، و ازونجایی که مهر شده و کلاسا شروع شده مام به این امید که هفته اول بچه ها خیلی نمیان سرکلاساشون فرصت رو مغتنم شمردیم و چند روزی رو لاهیجان موندیم، تو این چند روز هوای لاهیجان خیلی متغیر بود، از گرم گرم تا سرد سرد. حال عزیز جونم نسبتا خوبه، خودش میگه درد نداره و ظاهرش یه مقدار ضعیف نشون میده هرچند عزیز جون روحیه خیلی قوی داره و سعی میکنه به همه نشون بده چقدر حالش خوب...
5 مهر 1395

خاطرات سفر و حال خوش این روزامون

بهترین پسر دنیا، 28 خرداد سفرمون به اتفاق عزیز جون و آقا جون و خاله جون منیژه و عمو جون فرزاد شروع شد، خوش و خرم رسیدیم به فرودگاه، من اتفاقای سفر رو از قبل برات توضیح داده بودم ، ولی یادم رفته بود بگم برای وارد شدن به فرودگاه کالسکه شما رو میگیرن و از اشعه ایکس عبور میدن، همون ابتدا که دیدی کالسکت داره میره تو یه سوراخ سیاه خیلی نگران شدی، فک میکردی دیگه بت نمیدنش، من و شما بدو بدو رفتیم اونور تسمه تا کالسکه رو نشونت بدم که داره میاد، از وقتی کالسکت رو دوباره دیدی دیگه سقت و محکم گرفتیش، نمیداشتی کس دیگه ای بش دست بزنه، نگران بودی از دست بدیش، بعد ازینکه بار و تحویل دادیم و گذرنامه ها رو مهر زدیم ، و قبل از وارد شدن به سلن ترانزیت دوباره ک...
18 تير 1395

آخ جووون سفر

پسر قشنگم، الان که اینا رو برات مینویسم یه ربع به هفته، روز منجشنبه، مورخ 24 خرداد 95 هست و کتلتا رو گازه در حال سرخ شدن، شما و بابایی هم هنوز در خواب خوش بسر میبرین. من و بابا عادت داریم تو راه سفر کتلت بخوریم با کلیه مخلفاتش، از جمله گوجه و کاهو و خیارشور. این سری هم همینکار انجام میدم، امروز به سمت تهران حرکت میکنیم و شب رو خونه عزیزجون و آقا جون میمونیم، فردا شبش که جمعه باشه پرواز داریم به سمت فرودگاه ازمیر و بعد ازون یه مسافتی رو با اتوبوس طی میکنیم تا به بدروم هتل ریکسوس پریمیوم برسیم. این دومین سفر خارجی شماس. درست 12 ماه پیش 3 نفری رفته بودیم کوش آداسی هتل پاین بی، خیلی بمون خوش گدشته بود، شما فقط 10 ماه داشتی، ولی واقعا پسر خو...
27 خرداد 1395

شهربازی و یه روز خیلی شاد

عشق من در واپسین روزای سال 94 اومدیم تهران پیش خاله منیژه جونت، قبل از مسافرتمون تو شهر خودمون رفتیم آتلیه و عکس های سه نفری گرفتیم، مامانی تو اینستا یه سفره هفسین خوشگل پیدا کرد،ما هم که قصد تهران اومدن داشتیم بنابرین با آتلیه تهران هماهنگ کردم به شما وقت بده و بتونی با سفره هفتسینشون عکس یادگاری بگیری، دیروز ینی 27 اسفند 94 من و شما و بابایی رفتیم آنلیه، آتلیه یه زیر زمین 50،60 متری بود که از زمین تا زیر سقفش عروسک رو هم رو هم چیده بودن و کلی دکورای قشنگ و جالب داشت، شما از دیدن اونهمه عروسک یکجا هیجان زده شده بودی و بیشتر از همه دوست داشتی ماشین مک کوئین و جوجه های زرد رنگ رو بگیری و باشون بازی کنی، یه کم استرس داشتم تو آنلیه خسته بشی ول...
28 اسفند 1394
1